از مردی می پرسند: چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن؟ میگه: آخه
پیاده خیلی راهه
*****************
بچه خسیسه نمره بیست می گیره. باباهه می زنه تو گوشش بهش میگه : توکه با 10 هم قبول می شدی . لازم بود این همه خودکار مصرف کنی ؟
***************
قطعهای از شاهکار ادبی یک دیوانه
شب بود و خورشید به روشنی میدرخشید، پیرمردی جوان، یکه و تنها با خانوادهاش در سکوت گوشخراش خیابان قدمزنان ایستاده بود
خسیسه در حال مرگ بوده از زنش می پرسه محمد کجاست ؟ زنش میگه : همین جا
کنارت نشسته . میگه علی کجاست ؟ زنش میگه اونطرفت نشسته . میگه حامد کجاست ؟ میگه اونم همین جاست . یهو داد می زنه پس برای چی چراغ اون اتاق بی خودی روشنه ؟
*****************
........... مردی را از مدرسه اخراج می کنند.پدرش میاد پیش مدیر و میگه: چرا بچه منو اخراج کردین
معلم: آخه ازش پرسیدم “تخت جمشید” رو کی آتیش زده جواب نداد. پدر مرده هم با قیافه طلب کار گفت
ای بابا این که دیگه اخراج نمی خواست! من خودم نجارم- برای جمشید یه تخت جدید می سازم
**************
مردی از طبقه صدم یه ساختمون میپره پایین، به طبقه پنجاهم که میرسه میگه: خب الحمدالله تا اینجاش که بخیر گذشت
**********
یه روز کاغذ می خوره تو سر مردی. مرده جا در جا می میره!
کاغذ رو بر می دارن نگاه می کنند، می بینن توش نوشته: "دو تا آجر"!
**************
زوجی بر سر یک چاه آرزو رفتند، مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت. زن هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان به داخل چاه پرت شد.
مرد چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت: "این چاه واقعا کار می کنه!"
به مردی یه انگشت نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه یکی.
بعد ده تا انگشت بهش نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه: وای! چقدر یک!
******************
یارو اسم بچه اش رو میزاره «اس ام اس» دوستاش میگن: این چه اسمیهبرای بچت گذاشتی؟ میگه: چیه مگه! از پیام که با کلاستره.
******************
به مردی خبر میدن که بابا شدی میگه به زنم نگید میخوام غافلگیرش کنم
******************
مردی رفته بوده تئاتر، دوستش ازش می پرسه: چطور بود؟
مرد میگه: خوب بود،ولی آخرش رو نفهمیدم چی شد. قست اول که : “پرده دوم، دو سال بعد ” تموم شد یک پلاکارد نشون دادن که نوشته بود
من دیگه حوصله نداشتم دو سال صبر کنم اومدم بیرون !
*****************
و تا دیوونه می رسن به هم، اولی به دومی می گه: اگه چراغ قوه رو روشن کنم، از نورش می ری بالا؟ دومی می گه: فکر کردی من دیوونم؟ که برم بالا، تو چراغ قوه رو خامو ش کنی و من بیفتم پایین
**************
یه مردی میره پنجاه تومن میندازه صندوق صدقات، میبینه مردی داره از اون ور خیابون بهش می خنده، فکر میکنه کم انداخته، یه دویست تومنی میندازه، می بینه مرد باز داره می خنده، فکر می کنه ضایس، یه پونصد تومنی در میاره، می بینه باز می خنده، خلاصه یه هزاری در میاره میندازه تو صندوق، می بینه مرد دلشو گرفته قاه قاه می خنده. میره اون ور خیابون به مرد میگه: آخه برادر برای چی می خندی؟ کار من کجاش خنده داره؟
مرده میگه: ه ه ه ...این که گوشی نداره.
***************
یه بار مسابقه تقلید صدای داریوش برگزار میشه، داریوش میاد چهارم میشه
.: Weblog Themes By skin98 :.