یادواره مهندسی
بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی
نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی
نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان
نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی
نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم
کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشتهام اینچنین اهرمن
بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز
به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر
به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان
به کف آمدم رتبهای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد
خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم
به خود وعدهای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی
بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب
چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب
ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید
به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار
به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد
چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق
چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف
پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان
بماند، پس نمرهای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم
به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است
گذشتم از آن فکر پیشینهام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام
به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند
به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است
گذشتم از آن فکر پیشینهام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام
که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است
چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون
پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا
به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد
بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت
که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم
کنون گفته باشم به آغاز درس / ز کس گر نترسی، ز مخلص بترس
بگفتم که درست بسی ساده است / کدامین خر ز درست افتاده است؟
بگفتا که درسم بسی مشکل است / خیالات تو ای جوان باطل است
چنانت بکوبم به گرز گران / که پولاد کوبند آهنگران
پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهی چو از آن سخنها گذشت
ریاضی یکم نمره بر شیشه زد / هزاران غمم تیشه بر ریشه زد
علومی چو بر بنده لشکر کشید / سپاه معارف به دادم رسید
یکی بیست بگرفتم از ریشهها / نشد کارگر زخم آن تیشهها
پس از آن معارف ز من قهر کرد / دهانم ز تلخی چنان زهر کرد
به تالار و در گرمی ماه تیر / بیامد ز در اوستادی چو شیر
بگفتا که در رزم نام آوران / بدان، خوان اول بود امتحان
فراهم شد از جمع ما لشگری / یکی پهلوانتر از آن دیگری
اتودها کشیده همه از نیام / که باید نمودن به دشمن قیام
چو آمد فرود آن یل از پشت زین / ببست افسار رخش خود بر زمین
کشید از نیامش سوالات را / بگفتا که حل کن محالات را
سپه را به یک غرش آرام کرد / یلان را چنان اسب خود رام کرد
بگفتا که درسم بسی ساده است؟! / کدامین کس از درسم افتاده است؟!
کنون گر توانی برو بچهجان / به فنی زبندم تو خود را رهان
نشستم چنان سنگ بر صندلی / به خود گفتمی اینکه ول معطلی
برو فکر دیگر بکن این جوان / مگر ترم دیگر شوی پهلوان
شدم بر خر نحس شیطان سوار / دو صد حیله را چون نمودم قطار
به یک روزه صدها گواهی بکف / به ظاهر پریشان و در دل شعف
بگفتم که من موقع امتحان / ببودم به بستر بسی ناتوان
که رحمی کن ای پهلوان رهنما / بیا بر من اکنون تو راهی نما
کنون تا نیفتم به حال نزار / برونم کش از پهنه کارزار
دو ترمی در این نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد
هزاران کلک را زدم بیش و کم / که شاید برون آیم از پنچ و خم
رهی پرفراز و خم اندر خم است / در این ره هزاران چو من رستم است
یکیشان به رخش و یکی مرده رخش / یکی با درفش و یکی بی درفش
هر اینک در اندیشه کارزار / مگر آخر آید غم روزگار
.: Weblog Themes By skin98 :.